محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

معجزه مامان و بابایی

تولد 5سالگی

قهرمان 5ساله من از صبح تو خونه دنبال کادو میگشت..ظهر که من خواب بودم دیدم تمام کشوها و کابینت ها را داره میگرده و با خودش میگفت پس کادو هام کجاست...دوست داشتم این نگرانی معصومانه راهزار بار فیلم میگرفتم...اینقد گشتی و بازی کردی تا خوابت برد...عصر که بیدار شدی میگی من خابیدم تا برای تولدم انرژی داشته باشم...نازنینم معصومیت بی حد و اندازه تو خیلی دوست داشتنیه...و تمام دیشب را با ذوق با لباس سوپر من خابیدی که صبح بری مدرسه طبیعت و بگی من قهرمانم....محمدرضا تو واقعا قهرمانی...در پناه خدا شاد با ...
25 شهريور 1397

محمدرضای نزدیک 5 سال

محمدرضای نازنینم اینقدر این روزها سریع و پر شتاب بزرگ میشی که فرصت ثبت ثانیه های بی نظیر معصومیتت را ندارم... کمتر از یک ماه دیگه 5 سال شما تموم میشه و به قول خودت یه کم مرد میشی نازنینم توانایی هات و شیرین کایر های جدیدت اینقد زیاده که نمیدونم چی بنویسم امسال تابستون رفتی مدرسه طبیعت...یکی از بی نظیرترین تجربه های زندگیتو داشتی... و من هیچ وقت تو رو اینقدر شاد ..و اینقدر پر هیجان ندیده بودم... خیلی شاد هستی اونجا و هر روز برای من یه تجربه جدید میگی...میگی مامان انگشت های اردکا یه جور جالبیه که باعث میشه تند راه بره... میگی مامان مرغو که انداختیم تو استخر غرق شد..رو اب وایساد!! میگی دیگه یاد گرفتم چطوری خروسو بغل کنم...
5 شهريور 1397

مامان روزت مبارک....

محمدرضای من ...امسال اولین باری که بود که روز مادر را بهم تبریکگفتی ..و یه گل بامزه برام آوردی...تا شب هم میگفتی مامان روزت مبارک..مگه جشن تولدته؟... الان 4 سال و نیمه شدی و نمیدونم که دیره که داری این روزو تبریک میگی یا نه...ولی برام خیلی باارزش بود که کوچولو کوچولو داری مفهوم مامان و بابا رو یه طور دیگه درک میکنی... ارزوی بهترین هارو برات دارم..و تمام امیدم رضایت از خودته امیدورام بهش برسی
19 اسفند 1396

کودکانه های پسرم

✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ                                                                         پای به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز دوست هم بازی مشو بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب ا...
20 آبان 1396

محمدرضای من...

پسرک 4 ساله من ابن روزها فقط  ارزو میکنم دعا میکنم یا نمیدونم شایدم تلاش میکنم که خوب خوب باشی...و هر بار ناکامی برام خیلی سخت تموم میشه نازنینم کاش تمام اینها نگرانی های من یا حساسیت های من باشه..و کاش اینبار تشخیصم اشتباه باشه... بهترینم  تو معصوم ترین داشتنی منی...و من نمیدونم تا چه اندازه در این که هستی موثر بودم. امیدوارم بچگی شیرینی داشته باشی و خنده هات روز بروز بیشتر بشه در بزرگ شدن خبری نیست...عجله نداشته باش پسر نازنین من...
13 آبان 1396

4ساله شدن قهرمان ما

نمی گم این 4سال مثل برق گذشت...یا نمی گم چه زود4سالت شد..اما می تونم بگم تو این 4سال به اندازه14سال فکر کردم...نگران شدم...دعا کردم...و بابزرگ شدنت و خنده هات 40بار خندیدم....و با غصه ها و ناراحتی هات400بار غصه خوردم میگم این 4سال متفاوت ترین جنس زندگی رو داشتم و بزرگ شدن و شاد بودنت متفاوت ترین لذت زندگی بودند برام میگم این4سال متفاوت ترین جنس استرس و نگرانی را تجربه کردم...و تولد 4سالگیت و هیجان بی نظیری که برای رسیدن تولدت داشتی معصومانه ترین شادمانی ای بود که دیده بودم... پسر بزرگ من 4ساله شدنت مبارک...میدونم که نمیدونی این4سال یعنی چی...ولی میخام وقتی بزرگ شدی اینو بدونی که برای بزرگ شدن و قد کشیدن و به ق...
25 شهريور 1396