محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

معجزه مامان و بابایی

شازده کوچولوي من....

1394/7/8 10:05
نویسنده : mamani
93 بازدید
اشتراک گذاری

محمدرضاي بي نظير من اين روزها اينقدر بزرگ شدي و عاقلانه رفتار ميکني که واقعا باورم شده بعد از شير گرفتن بچه يه دفعه بزرگ ميشه

خدارو شکر هيچ گونه مشکلي با ترک مي مي ها نداشتي تا اين لحظه..و همچنان موقع خواب شعر مي مي الخه..لالا لا را ميخوني...عاشق لالايي گفتنتم...

عزيزترينم تولد دو سالگيت با يه هفته تاخير تاخير بخاطر تولد مهرسام کوچولو برگزار شد...

معرکه بودي تو ي تولد..اينقدر ذوق و هيجان داشتي که با ديدن تک تک بالا پريدنات خستگي هام يادم ميرفت...

شما خواب بودي که من شروع کردم به تزئينات خونه...وقتي بيدار شدي از شدت هيجان کم  مونده بود بترکي!!

خيلي هيجان زده شده بودي...

جالب ترين قسمت تولد موقع کادوها بود...هرکادو را که باز ميکردي ذوق ميکردي و کادو ي قبلي را مينداختي تو بغل من...و با هيجان ميگفتي مامان....يعني مامان اينو بگير من برم سراغ بعدي....

ولي به کادوي دايي محسن که رسيد ديگه کلا از فضا و زمان خارج شدي...دايي جون يه کاميون بزرگ خريده بود...وقتي اونو ديدي اصلا کلا مدهوش شدي...بغلش کردي و با هزار سختي از پشت ميز آوردي بيرون و شروع کردي بازي کردن...

و شب هم با معصوميت تمام در بغل کاميون خوابيدي!!!

از اون شب به بعد تفنگ دايي مهدي را بغل ميکني و يه دستتو هم ميزاري روي کاميون دايي محسن و ميخابي..عاشق معصوميتت هستن

نازنينم

بزودي عکساشو برات ميزارم

بي نظير ترين ...عاشقتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)