محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

معجزه مامان و بابایی

روزهای بیقراری...

1398/1/29 12:30
نویسنده : mamani
181 بازدید
اشتراک گذاری

محمدرضای نازنینم این روزه خیلی سعی کردم چیزی ثبت نکنم...تلخی و دلتنگی این روزهای من اینقدر زیاده که نمیخوام با ثبتش موندگار بشه نمیدونم شایدم مقاومت در ثبت این روزها انکار تلخی اون هاست...

این روزها من پدرم یا بقول شما "بابا محمد" را از دست دادم...بعد از دو ماه بیماری و بیمارستان و درد و رنج و استرس...

دلتنگی این روزهای من خیلی سخته...میبخشید که نمیتونم مامان شاد و سرحالی باشم...

محمدرضا حرف های شما این روزها جالبه...میگی مامان گریه دلتنگی چشماتو ضعیف نمیکنه..میگم نه...میگی چه خوب...فقط گریه الکی چشمارو ضعیف میکنه...

میگی مامان من فکر کردم وقتی دلتنگ شدی به ماجراهای بابا محمد فکر کن..که دلتنگیت تموم بشه

میگی حیف شد من دو تا بابا بزرگ داشتم..الان دیگه یکی دارم...دومی هم که بعد 5 سال شما دیدی...

تا عکس بابا محمد را میبینی و میبوسی...و میگی الان داره چکار میکنه..

واقعا الان بابای من داره چکار میکنه...و

خدای من پدرم را در جوار رحمت خودت قرار بده..

الهی آمین

 

پسندها (2)

نظرات (0)