محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

معجزه مامان و بابایی

محمد رضای 10ماهه من

1393/4/24 9:28
نویسنده : mamani
110 بازدید
اشتراک گذاری

محمد رضاي عزيزم...ناز مامان وبابا امروز شما مشاشالا ده ماهت تموم شد....خدارو شکر داري قد ميکشي بزرگ ميشي...حرفاي بانمک ميزني که فقط من و بابايي مي فهميم...و مهم تر ازهمه شيطوني هاي  جالبي داري که هر روز جديدتر  ميشه

ديروز براي اولين بار باي باي کردي با من...تا بابايي لباس ميپوشه..«ا هم ميري بغلش و با من باي باي ميکني...بعد با بابايي ميريد بيرون و ميگرديد...منم تو خونه برات غذاي خوشمزه ميپزم...که البته با هزار سختي به خورد شما ميدم!!!!

متاسفانه اين ماه خيلي مريض شدي....که احتمالا از دندون و گرماي هوا باشه...منم حسابي برات غصه خوردم

دو تا قدم را ميري بعد تلق ميفتي...خودتم از اين کار حسابي ذوق ميکني...

پسر نازم وقتي که مريض ميشي...دوست دارم هزار تا بلا سر خودم بياد و.لي تو زود خوب شي...خيلي غصه ميخورم ..وقتي ميبينم بي حال ميشي....

تو اين روزا يه عالمه حساي متناقض تجربه ميکنم...يه عالمه خستگي با يه عالمه نگراني....و يه دنيا عشق....

هر شب من و شما و بابايي و با هم توپ بازي ميکنيم...توپ را قلقل ميديدم شما چهر دستو پا ميري توپ مياري و حسابي کيف ميکني از شتاد بودنمون....

بابايي خيلي دوستت داره....تواين روزاي گرم ماه رمضون...عصرا با خستگي بغلت ميکنه و ميبره بيبرون تا شما و من استراحت کنيم...اکثر شبا هم از خستگي سحري خواب ميمونه....

خدايييش تمام زندگي مارو پر کردي....فقط دوست دارم هميشه سالم باشي...با مريضي شديدا از پا در ميام...

قهرمان کوچولوي من.....سالام باش..غذابخور تا قويباشي...تک تک ثانيه ها تورو به خدا سپردم

عاشق چشماي براقتم که خيره ميشه به من تاببينه بهش ميخندم يا نه...بعد که ميخندم...تو شروع ميکني به ذوق کردن.....

يکي از قشنگترين کارهات اينه که وقتي از خواب بيدار ميشي خودمو ميزنم به خواب...تو اول انگشتاي کوچولوتو ميکني تو دهن من! بعد شر.وع ميکني به سبک خودت بوسيدن...واي کاش ميشد از اين کارت فيلم بگيرم....دستامو بوس ميکني بعد سرتو ميزاري رو شکمم و لالا ميکني...بع د چند دقيقه د.وباره همين کاراارو ميکني....تا من چشمامو باز کنم....اونوقت خدا دوباره به من انرژي ميده

محمد رضاي ...فرشته زندگي ما ....مواظب خودت باش

پسندها (1)

نظرات (0)