محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

معجزه مامان و بابایی

محمدرضای نازنینم

1395/12/7 8:28
نویسنده : mamani
170 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقت بود مدام میگفتی من میخوام آموزش بدم...مصی جون میخاد به من پلوژه بده...خلاصه از اشتیاق شما مصی جون به شما پروژه کشک را داد...ظهر که میخاستی بخوابی فقط با عشق درست کردن کاردستی و پروژه زود بیدار شدی...

اینکه توانمند شدی و اشکال مختلف را با قیچی میبری واقعا قابل ستایشه...خدارو شکر میکنم....

بعد کهکاردستی مون با کمک های  خیلی زیاد بابا جون تموم شد میگم خب پسرم حالا بیا یه کم به من اموزش بده...میگی میریم از گاو گنده شیر میدوشیم...میزاربمرو گاز تا بجوشه...قل قل کنه...بعد میریزیم تو کیسه تا آبش دربیاد...بعد گردالی گردالی میکنیم...میخوریم قوی میشیم...

واقعاهمه این پروسه را یاد گرفته بو دی...انگار از قبل تو مهد بهتون یاد داده بودن...

نازنینم بابایی خیلی عاشقته و خیلی هم نگرانت هست...اینقد برات مطلب میخونه...اینقد برا کاردستیت تلاش کرد...اینقد میره بازی های جدید یاد میگیره...خلاصه داره کلی رو اعتماد به نفس و توانایی‌هات کار میکنه....

محمدرضای معصوم من بی نهایت دوستت دارم...و تمام تلاشمو میکنم تا همیشهشاد و راضی باشی...

خدا نگهدارت باشه الهی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)