هوررااااااااااا محمدرضاي دوساله من

پسر نازنينم..تولدت مبارک..تولد دو سالگيت مبارک....

ماشالا ديگه مرد شدي مهم ترين تحولي که پيدا کردي اين بوده که از شير گرفتمت!!!!

بالاخره موعد  جدايي همزيستي ما به سر رسيد....دو سال تموم با هم بوديم چسبيده به هم...چشم تو چشم هم..بهترين حس دنيا رو تجربه مي کرديم...نفسامون به هم گره خورده بود...تا وقتي نوزاد بودي که شير  خوردنت فقط واسه سير شدن بود....بعد کم کم ياد گرفتي موقعي که شير ميخوري قلپ قلپ تو چشام نگاه کني..و من قربون صدقه ات برم و تو يه صداي تاييد از خودت  دربياري...کم کم بزرگ تر شدي وقتي شير ميخوردي ميخنديدي...وقتي عاقل تر شدي تو چشام زل ميزدي و اگه بهت نگاه نميکردم اعتراض ميکردي ..بعد که نگات ميکردم چشمک ميزدي ودل من هزار بار قندآب مي کرد..عاشق اين حساي مشترک بودم که فقط فقط من وتو ميفهميديمشون...

بعد که خيلي بزرگتر شدي مي مي ها شده بود منبع آرامشت..منبع ضد درد ت...ويه اسباب بازي که واقعا نمي تونم وصف کنم چه کارايي باهشون ميکردي...اين اواخر هر وقت ميخاستي شير بخوري اول بوسشون ميکردي...و من باز قند تو دلم آب ميکردم ..والبته ميترسيدم که چطور با غم از دست دادن اينا مواجه ميشي....

پسر نازنينم برخلاف تصورم خيلي خوب با اين غم کنار اومدي...سه روز اول که معرکه بودي...تا آخر شب ميرفتيم بيرون تا حسابي خسته بشي..بعد تا خود صبح ميخابيدي..ولي باز دو شبه بيدار ميشي..ولي خودت ميگي مي مي الخه!!!!يعني تلخه

پسرکم  شير  دادنت خيلي شيرين والبته خيلي سخت بود..با رژيم آلرژي که تو اين دوسال هردو داشتيم..از شير گرفتن شما برام شده بود يه نقطه عطف...تو اين سه روزه که ماست و پنير و پيتزا خوردم...تازه قدر نعمت هاي خدا را فهميدم...چقدر دوس دارم با هم بشينيم و يه بستني بخوريممممممم..الهي به اميد اون روز

مراسم تولدت بخاطر مسافرت ماماني و بابايي يه هفته ديرتر برگزار ميشه....اين ماه شما صاحب يه پسر خاله کوچولو به نام مهرسام جون شدي..که اميدورام دوستاي خوبي براي هم باشيد...

فداي معصوميتت بشم...بچه داري خيلي سخت تر از اوني بود که فک ميکرديم...منو بخاطر خيلي از نادانسته هام ببخش...ميخوام بدوني توي تمام لحظه ها حتي اون موقعايي که خيلي ازت عصبانيم و ....عاشقتم و بدون تو توان زندگي ندارم....

تو  پاک ترين و معصومانه ترين  بعد زندگي من هستي..

فرشته زندگي من تمام تلاشمو ميکنم مادر خوب و شادي برات باشم....