محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

معجزه مامان و بابایی

فرشته مهربون من...

1395/11/14 0:37
نویسنده : mamani
78 بازدید
اشتراک گذاری

محمدرضای نازنینم الان که دارم برات مینویسم  شما دو دست کوچیکتو زیر صورتت گذاشتی و ناز مثل فرشته های مهربون خوابیدی.ساعت 12وتیم شب 13بهمن1395

و من مثل همیشه دارم به تو و معصومیت هات و آینده ات فکرمیکنم....و هر بار هر شب هر صبح که روی ماهتو میبینم از خدا میخام  عاقبت بخیرت کنه....

محمدرضا الان که با همم تنها خوابیدیم  مثل خیلی از ثانیه های سخت و آسونی که با هم تنها بودیم به این فکر میکنم که یرای شاد بودنت چکارا باید کنم.  ...

محدرضا چقدر خوبه که هستی.. و هستی تو دلیل خنده ها وعاشق شدن های منه...و دلیل عمیق ترین دردهایی که بعد وجودتو تجربه میکنم..

انگار وجود تو  زندگی روواقعی تر جلوه میده...

محمدرضا واقعا وقتی بعد غذا خوردنامون میگم خدایا مرسی محمدرضا رو بمن دلدی...نمیدونی چقد ممنون خدا هستم...تو بی نظیرترین جلوه نظر رحمت خدا هستی....بعد تو هیچ چیز و هیچ کس نتونسته معنی جدیدی در من بوجود بیاره....و انگار خیلی از چیزها و آدم ها هم معنی خودشونو از دست دادند....

 

فرشته مهربون من وقتی به چشام نگاه میکنی و میگی مامان خسته نباش دیده(دیگه) و اصرار میکنی میگی خوتحال(خوشحال) باش....بعد لب خودتو تا جایی که جا داره کش میاری تا من بفهمم تو خوشحالی...نمیدونی چقد از غصه ها و خستگی هام شرمنده میشم....

فرشته های مهربون حافظ پسر نازنین من باشید...خیلی پاک و معصوم و بی پناهه..

عاشقتمممم بی نظیرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)