محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

معجزه مامان و بابایی

جشن مهدکودک پسر نو باوه من...

1395/9/30 10:46
نویسنده : mamani
94 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازنینم دیروز شما جشن یلدا داشتید...نمیدونی چقد ذوق زده بودم..و چقدر هیجان داشتم ببینم گل پسرم چکار میکنه تو این جشن..این اولین جشن شما بود که شما قرار بود شعر بخونی و بلند بلند با صدای ریز و پسرونه ات هنرنمایی کنی..

از صبح کلی برنامه ریختم که تا ساعت 4 خسته نباشی و خواب ظهرتو زده باشی..خلاصه با یه عالمه استرس ..که الان که فک میکنم خنده ام میگیره...آخه استرس برا چی؟؟؟

محمدرضای عزیزم  معرکه بودی..به تمام معنی...معرکه بودی..کلی ازت فیلم و عکس گرفتم..باورم نمیشد پسر کوچولوی من که روز اول با گریه راهی مهد شد و نمی تونست از من جدا بشه حالا  رفته روی سن..و داره مستقل از من شعر میخونه..اونم بلند بلند...تا به قول خودش جایزه اش بزرگ ببشه

اولین فرصت ممکن برات عکساشو میزارم..

قهرمان من عاشقتم..عاشق بزرگ شدنت..عاشق قد کشیدنت....حرفای بزرگونه ات..عاشق بوس کردنات..عاشق بغل کردنات..

محمدرضای گل من...جدیدا رو نارحتی من خیلی حساس شدی...منم گاهی واقعا شیطون گولم میزنه . از این نقطه ضعفت استفاده میکنم...ولی تو تمام این لحظات غالب ترین حس من و شما اینه که بدون هم یه ثانیه هم نمیتونیم دووم بیاریم..

بی نظیر ترینم...عاشقتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)