عذاب وجدان هاي من....
پسر نازنينم تقريبا دو هفته ديگه شما دو ساله ميشي...و من همچنان ناباورانه بزرگ شدنت را شاهدم.... باور من هنوزم اولين لحظه اطلاع از بارداري را مرور ميکنم و ميگم چطوراين معجزه اتفاق افتاد... اين روزا همش درگير فکر چطوري از شير گرفتن شما ستم که با کمترين ناراحتي شما همراه باشه از يه طرف دوست دارم سريع از اين رژيم آلرژي خلاص بشم و يه عالمه خوراکي هاي خوشمزه که اين ودو سال حسرتشو کشيدم بخورم..از رطف ديگه وابستگي شما به مي مي ها و اينکه تمام دنياي بچه گانت با مي مي ها شکل گرفته بهم عذاب وجدان ميده...البته ديگه واقعا بيشتر از حد خودت هم شير خوردي...جالبه هنوز هم چنان شير ميخوري و چنان با اشتياق مياتي براي مي مي که انگار دفعه اول...
نویسنده :
mamani
11:05